طوفان قدم به رستوران «والاهو» میگذارد تا هود آشپزخانه را تعمیر کند. اما در پس نگاههایش، آرزویی نهان موج میزند؛ آرزویی که ناخواسته از لبانش سر میخورد و مثل جرقهای خاموش، همهچیز را به هم میریزد و مسیر اتفاقات را تغییر میدهد.