یوسف به همراه پسرش برای اسبسواری به بیرون از شهر میرود. زری بهخاطر تأخیرشان در بازگشت، نگران سلامتشان میشود و افکار منفی به سراغش میآید. درست در همین زمان، دو فرد ناشناس وارد عمارت میشوند و سراغ یوسف را میگیرند...