شهرام لاسمی _ بازیگر آنقدر سکوت کردم که حرف زدن را فراموش از دل فقر آمدم از عبدل آباد تا تلویزیون در اوج شهرت من ماندم مادرم و شوهرش تصمیم برای آسایشگاه انتقام ؟؟؟؟ پدری که سیب زمینی میفروخت مادری که آرایشگر شد و من از ته غم آمدم اما محکوم به خنداندن غم را هیچکس ندید و همه خندیدند و من که همین را میخواستم غم برای خودم خنده برای همه وقتی جایی برای خوابیدن نداشتم چارلی چاپلین یا قلقلی ؟؟؟